دوست
گهواره افکارم را تکان میدهی
در لحظه سکون
در لحظه التهابی درونی
و فرو می نشانی
تمام دریای جاری چشمانم را
به لالایی هم دلی
و چقدر مهربان
چقدر آزاد
چقدر بی نهایت
چقدر ظریف
کلماتت مینشیند
بر بستر نا آرام این کودک
این منی که دیگر طاقت آدم بزرگ بودن ندارد
و طلب میکند تورا
همراه و همبازی سادگی من
و التهاب فراموش می شود
به لطف صداقت لالایی
پس برایم بخوان
ای همیشه وفادار
لالایی بی ریای کلامت را
کودکم بی خواب است
(تقدیم به دوست عزیزی که امروز بهانه ای شد برای آرامش من)
کلماتت مینشیند
بر بستر نا آرام این کودک
این منی که دیگر طاقت آدم بزرگ بودن ندارد
و طلب میکند تورا
همراه و همبازی سادگی من
و التهاب فراموش می شود
به لطف صداقت لالایی
پس برایم بخوان
ای همیشه وفادار
لالایی بی ریای کلامت را
کودکم بی خواب است
(تقدیم به دوست عزیزی که امروز بهانه ای شد برای آرامش من)
نظرات
ارسال یک نظر