دی


شب یلدای بی پایان 
و دی درراه 
و سرما می‌زند آرام دستش را 
به پشت شیشه های پرغبار خانه‌ای کآسوده در دستان اشک آلود 
نگاه خانه روشن میزند سوسو
زمین رجاله ای مست است 
و دی در راه
تن جا ماندگان کوچ اسیر دست های هرزه ی سرماست
حجاب خرم بادام که بر خود زیوری از جنس مروارید می آویخت
کنون در زیر پای رهگذارن خرد می گردد
وتنها نخلها سرسبز 
وفادارن سروستان آزادند
تمام آسمان آبستن و نالان
زدردی توامان در بسترش در خویش میپیچد
و چشمانش زشوق دیدن دی می درخشد باز
و سرما می‌شود آغاز 
آری دی در راه است!

مرصاد مستقیمی
(یک ترجمه انگلیسی از این شعر هم کردم که گذاشتم )




it is the night of winter solstice 
(mersad mostaghimi)
and January is coming
coldness hit the windows softly 
the dusty windows of the home that nestle on the teary hands
bright eyes of home is blinking
and the earth is the boozy prostitute
and January is coming
the helpless immigrant bodies is enslave of coldness
and the green veil of almond who have been wearing pearl necklaces 
now is being crashed under the pedestrians
and only the green palms are faithful to the free cedar jungle 
sky is pregnant and weepy
and writhing in her bed because of a continuous pain 
and her eyes is shining again 
and the coldness is beginning 
!yes
the winter is coming


mersad mostaghimi
(this is a translate of one of my persian poem!i translate it myself)

نظرات

پست‌های پرطرفدار