باغ

سرو پرهیزکار است
اوتن به شهوت پاییز نمیدهد
او از شراب های سرخ و زرد نمینوشد
تا از فرط مستی رقصان شود با باد
با ضرب اهنگ تانگو
تنها می‌ایستد و به نظاره مینشیند
شاید برای همین است که هرگز ابستن میوه ای نیست
بی بار
بی بارور
تنها رسیدن به آسمان در حافظه سرو می‌گنجد
و باغ در هم آغوشی زمین و درخت
چونان بستری کشیده شده است
غرق در شراب پاییزی
چه دل انگیز است این مستانگی
و چه قدر سرد است رابطه درختان باغ و خواب مستی
آری
زمستان همخوابه درختان در باغ است
تا آبستن کند به میوهای شیرین
باد عجوزه از فرجام این هم خوابگی آگاه است
که رجاله ایست برای زمستان
آری
آری
او میداند که درختان آبستن خواهند شد
او میداند که سرو بوی گل ها را درک نخواهد کرد
او میداند که سرو از هم آغوشی آزاد است
و همراه هرزگی درختان میوه نمیشود
آه
چه تقوای بی باری
و چه زایش شیرینی دارد درخت سیب
و چقدر شهوت آفرین است بوی گلهای سنجد
و چقدر لوند است گلخنده های گیلاسها
اینجا عروسی را بعد از زفاف میگیرند
و سروهمچنان باکره میماند
(مرصاد مستقیمی)

نظرات

پست‌های پرطرفدار