همه‌چیز ممکن است !حتی غیرممکن!

خرداد من یک ماه کامل بود یک دختر زیبا و پر امید یک خانواده متحد می‌شد وقتی که او در خانه می تابید وقتی سخن میگفت از آشوب در سینه اش شوریدن و شر بود یاغی به هر اردیبهشت اما اندیشه اش تیری که در سر بود خرداد من ماهی پر از فریاد فریادهای خفته در خون بود من عاشقش بودم ولیکن او بیگانه‌ای را همچو مجنون بود خرداد من سرسبز بود اما با یک زبان سرخ و بی پروا یک دختر آزاد و آزاده طغیانگری در خانه بابا خرداد من یک فتنه پرور بود با فکر روشن خوب و فرزانه اما پر از اسرار پنهانی یک جادوی جذاب و فتانه روزی که او می رفت آتش بر هر گوشه‌ی این خانه می بارید جسمش پر از سرخی خون آمد وقتی زمین سرد می‌نالید خرداد من یک خفته در تابوت در دست او سیبی ولی مسموم کوتوله‌ها در زیر تابوتش در انتظار منجی مختوم خرداد من! من عاشقت هستم در این گذر از وحشت دوران من عشق بازی می‌کنم با تو در بیت یا در حصر یا زندان مرصاد مستقیمی تقدیم به....