عاشق تو شدن
مثل رویای خوب و شیرینی
لب تو یک شکوفه، یک گیلاس
بوسه های تو معدنی از عشق
و نگاه تو چشمهی احساس
مرده بودم درون خود اما
آمدی زندگی به من دادی
تو پر از شور و شوق و زیبایی
در سکوتم شروع فریادی
در جهنم اسیر بودم من
ناجی من شدی و یک مرهم
گیسوان تو میگشاید بند
دست های تو میزداید غم
من مسلمان و اهل ذکر و سجود
تو همان حوری و پریسایی
از من اما گرفته ای ایمان
نه! فریبنده دخت ترسایی
باز ماندم درون افکارم
تو برایم پراز سوال و جواب
حال من یک کلاف سردرگم
غامض السر للاوالاباب
خنده های تو را که میبینم
ناخودآگاه و شاد میخندم
عاشقی سخت مینمود اما
دل به تو من چه ساده میبندم
نظرات
ارسال یک نظر