کلبه


توی یه جنگل غمگین
میون مه و درختا
کلبه ای ساکت و متروک
کلبه ای نشسته تنها
چشای دوخته به جاده
جاده ای تا دل دوری
چاره ای جز این نداره
چاره ای به جز صبوری
تو نگاه انتظارش
پنجره های شکسته
مهر یک سکوت مبهم
قفل درهایی که بسته
خالی از حرارت و نور
آتیشی که شده خاموش
ساعتی که روی دیوار
لحظه را کرده فراموش
قاب عکسی از نگاهِ
پر غبارِ روی دیوار
اشکای سقفی که داره
میچکه رو تن تکرار
آخرین نفر منم که
توی این کلبه ی غمگین
با خیال بوسه کاشتن
روی اون لبای شیرین
همه داره یه حکایت
غصه ی نبودن تو
دل تنگ شاعری که
مونده تو سرودن تو
بیا و به کلبه برگرد
تا که روشن بشه خونه
تا ابد تا به همیشه
شادی خونه بمونه
بیا تا فصل کتابا
از نگاهت بشه تازه
کلبه از بودن دستات
خاطرات نو بسازه
بیا تا تموم رنگا
گل بگیرن توی باغچه
از نگاه روشن شمع
گُر بگیره تن طاقچه
همه خاطرات خونه
منتظر برات نشستن
چشمای امیدشونو
به قدم های تو بستن

پانوشت:ترانه که میگم نمیدونم چرا با صدای خواننده اش تو ذهنم میاد. سیاوش قمیشی برای این یکی بود.

نظرات

پست‌های پرطرفدار