طبیعت تو
تو در اندام خود آهوی دشتی خیره سر داری
و در لبهای من شهد عسل را بوسه می کاری
تو گرگی می دری این سینه را تا قلب غمگینم
به نیشی از درون سینهی پر غصه برداری
ولی گاهی ملوسی گربه ای نازی و با اطوار
میان دستهای خسته ام صد ناز میآری
ولیکن باوفایی در وفا و مهر و ایثارت
گمانم توی چشمانت تو یک قلاده سگ داری
تو دامن میکشی گاهی و تا آغوش بگشایی
خیالم طاووسی هستی که در دشتی بود ساری
تو مرغی خوش صدایی از نوای عشق می خوانی
گمانم بلبلی یا مرغ عشق، یا هدهدی، ساری
تو مینایی و مینایی بود آن چهرهی زیبا
منبت کاری داری که می کوبد به تکراری
تمام این همه را تو به یک جا در خودت داری
بگو راز بقایی یا که تو یک جنگل لاری
مرصاد مستقیمی
و در لبهای من شهد عسل را بوسه می کاری
تو گرگی می دری این سینه را تا قلب غمگینم
به نیشی از درون سینهی پر غصه برداری
ولی گاهی ملوسی گربه ای نازی و با اطوار
میان دستهای خسته ام صد ناز میآری
ولیکن باوفایی در وفا و مهر و ایثارت
گمانم توی چشمانت تو یک قلاده سگ داری
تو دامن میکشی گاهی و تا آغوش بگشایی
خیالم طاووسی هستی که در دشتی بود ساری
تو مرغی خوش صدایی از نوای عشق می خوانی
گمانم بلبلی یا مرغ عشق، یا هدهدی، ساری
تو مینایی و مینایی بود آن چهرهی زیبا
منبت کاری داری که می کوبد به تکراری
تمام این همه را تو به یک جا در خودت داری
بگو راز بقایی یا که تو یک جنگل لاری
مرصاد مستقیمی
نظرات
ارسال یک نظر